شهادت حضرت امام حسن عسگری(علیهالسلام) بازتاب بزرگی در سامرا داشت، آنجا که همه مغازهها تعطیل شده و عموم مردم به سرعت و عجله به خانه امام ریختند،
احمد بن عبیدالله در روایتی آن روز بزرگ را این گونه توصیف میکند: هنگامی که خبر وفات آن حضرت منتشر شد شهر سامرا به خود ارزید و از همه جا این ضجه بلند شد که ابن الرشا از دنیا رفته است.(کمالالدین1/431)
بازارها تعطیل و در دکانها بسته شد. بنی هاشم، کاتبان، فرماندهان، قاضیان، معدّلان و سایر مردم برای حضور در تشیع جنازه آن حضرت سوار شدند و شهر سامرا شبیه به عرصه محشر شده بود.(الفصول المهّمه/271)
پس از این که جنازه حضرت امام حسن عسگری(علیهالسلام) تجهیز یعنی غسل و کفن شد، خادم آن حضرت عقید خارج شد و جعفر بن علی را صدا زده گفت: مولای من، برادر شما کفن شد، پس برخیز و برای او نماز بخوان. جعفر بن علی و به همراه او شیعیان که پیشاپیش آنان عثمان بن سعید عمری که یکی از وکیلان امام عسگری(علیهالسلام) (و بعدها وکیل حضرت حجت علیهالسلام) بود، داخل شدند.
هنگامی که وارد خانه شدند دیدند حسن بن علی -صلوات الله علیه- کفن شده و در تابوت قرار گرفته است، جعفر بن علی جلو رفت تا بر آن حضرت نماز بخواند. هنگامی که خواست تکبیر بگوید پس بچه ای که صورتش کمی گندمگون و موهایش مجعّد و دندانهایش فاصله دار بود، خارج شده، ردای جعفر را گرفت و به او گفت: ای عمو، من برای نماز خواندن بر پدرم سزاوارترم. جعفر در حالی که چهرهاش عبوس و زرد شده بود پا پس نهاد و پسر بچه جلو آمده وبر او نماز خواند. (کمالالدین2/475)
بعد از درگذشت آن حضرت،همانگونه که دیدیم جعفر کذاب خواست بر پیکر برادر نماز بخواندکه جانشینی خود را ثابت کند اما دست خداوند مکر او را برملا ساخت ونقشه هایش رابرآب کرد وهمانگونه که امام حسن عسکری (علیه السلام) پیش بینی کرده بودند شد وامام زمان (عج) بر پیکر پدر نماز خواند ومعجزاتی از خود نشان دادوامامت خود را ثابت کرد
هنگامی که جنازه امام حسن عسگری(علیهالسلام)را از اندرونی خارج کردند ابو عیسی فرزند متوکل با امر خلیفه،معتمد عباسی بروی نماز خواند. (کمالالدین1/43و به نقل از بحارالانوار50/328)
البته این کار برای این بود که افکار عمومی را در رابطه با شهادت حضرت امام حسن عسگری(علیهالسلام) را گمراه نمایند.گویا که حکومت در این مسئله دست نداشته است و بلکه بلعکس از این امر ناراحت نیز بوده است.چرا که آنان در ایام بیماری امام در ظاهر برای مداوای آن حضرت اهتمام زیادی به خرج دادند و مردان بزرگ دربار عباسی نیز برای تشیع جنازه آن حضرت آمدن بودند.
ماجرای نماز گزاردن حضرت حجة (عج) بر جنازه پدر بزرگوارش
امام زمان
نخستین اقدام حضرت مهدی در آغاز امامت
روزِ در گذشتِ امام یازدهم، و نخستین روز امامت ایشان, فرا رسید. و آن حضرت ناگزیر میان مردم آمده، بر پیکر پدر نماز گزارد. این رخداد به گونههایی چند روایت شده است. که در یک روایت شیخ صدوق آن را به صورت مفصل از زبان «ابوالادیان» یکی از خدمت کاران خانه و متصدی امور نامههای امام عسکری7 گزارش کرده است. (شیخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنین ر.ک: نیلی نجفی, منتخب الانوار المضیئة، ص 157؛ راوندی، قطبالدین، الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101) ودیگران هم به این روایت را از زبان دیگران روایت کردهاند .
لازم به ذکر است که امام حسن (علیه السلام) را فرزند بزرگوارشان امام زمان (عج) غسل وکفن کردند.
جعفر کذاب کیست؟
امام هادی(علیه السلام) پنج فرزند داشت(چهار پسر و یک دختر)، به نامهای: امام حسن عسکری(علیه السلام)، حسین، محمد، جعفر و علیه،لازم به ذکر است که اکثر علمای شیعه چهار فرزند پسر برای امام هادی(علیه السلام) ذکر کردهاند، اما در تعداد دختران ایشان اختلاف وجود دارد البته با توجه به قرائن و شواهد امکان دارد که امام هادی(علیه السلام) فقط دارای یک دختر بود که نامهای متفاوتی داشته است….
در میان این فرزندان امام، جعفر انسانی بدکار و دروغگو بود. به طوری که لقب«کذاب» را گرفت. وی که برادر امام حسن(علیه السلام) و عموی امام زمان(عج) بود، ادعای امامت داشت و پس از درگذشت امام هادی(علیه السلام) میگفت: امام مسلمین من هستم نه برادرم؛ حتی پس از امام هادی(علیه السلام) نزد خلیفه رفت و گفت: هزار اشرفی برای تو میفرستم و از شما خواهش میکنم که فرمان دهی تا بر مسند امامت بنشینم، و این مقام را از برادرم سلب کنی! خلیفه در جواب او گفته بود : عجب آدم احمقی هستی، اگر امامت در دست ما میبود، آن رابرای خود قرار میدادیم، اگر امام شناسان و شیعیان آنچه از برادرت و پدرت از معجزات و… دیدند از تو ببینند، تو را امام خود میدانند، دیگر نیازی به کمک ما نداری و گرنه هرگز به تو ایمان نخواهند آورد.
کارشکنیهای او در عصر امامت برادرش امام حسن عسکری(علیه السلام) به جایی نرسید ولی پس از شهادت برادرش دوباره شروع به ادعا کرد و اعلام داشت که امام بعد از برادرم من هستم.
چقدر خوب پیشاپیش امام محمد باقر (علیه السلام) فرموده بودن اگر اولاد فاطمه جایگاه او را بدانند بسیار حریص میشوند که او را قطعه قطعه کنند
و از آن جایی که امام عسکری(علیه السلام) فرموده بود: «امام بعد از من کسی است که بر جنازهام نماز بخواند». امام حسن عسکری(علیه السلام) برای اینکه این امر بر مردم اشتباه نشود و امامت امام مهدی (عج) را از کارشکنیهای جعفر حفظ کند، در آخرین لحظات عمرشان،به ابوالادیان وصیت کرده ونشانه های دیگری را برای اثبات امامت امام زمان (عج) به ایشان دادند ….
بعد از درگذشت آن حضرت،همانگونه که دیدیم جعفر کذاب خواست بر پیکر برادر نماز بخواندکه جانشینی خود را ثابت کند اما دست خداوند مکر او را برملا ساخت ونقشه هایش رابرآب کرد وهمانگونه که امام حسن عسکری (علیه السلام) پیش بینی کرده بودند شد وامام زمان (عج) بر پیکر پدر نماز خواند ومعجزاتی از خود نشان دادوامامت خود را ثابت کرد.
جعفر کذاب با دیدن این جریانات چه اقدامی انجام داد؟
عصبانیت جعفر کذاب
جعفر عمری در تلاش بود تا خود را امام معرفی کند واز هیچ کاری در این زمینه دریغ نکرده بود یکی از کارهای شنیع وی دامن زدن به شایعه دروغ عقیم بودن برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام) بود تا در اذهان جانشینی خود را اثبات کند ولی اکنون با کمال ناباوری میدید که برادرش کودکی دارد که او از آن بی خبر بوده کودکی که تمام آرزوهای باطل وخبیث جعفر را بر باد میداد باید چاره ای میاندیشید ناگهان در ذهنش آمد که این همان کودکی است که حکومت سالها در انتظار به دست آوردن اوست تا او را به شهادت برساند بی درنگ خود را به دارالعماره رساند و واقعة روی داده را برای خلیفه تعریف کرد و خلیفه وقت عباسی که از طریق اخبار بارها شنیده بود که از نسل این امام مهدی این امت بدنیا خواهد آمد و تخت و تاج ستمکاران را نابود خواهد گردانید دستور داد تا مأموران به خانه امام حمله کرده و وی را دستگیر کنند …
چقدر خوب پیشاپیش امام محمد باقر (علیه السلام) فرموده بودن «اگر اولاد فاطمه جایگاه او را بدانند بسیار حریص میشوند که او را قطعه قطعه کنند » (بحارالانوار ج 52 ص 98 والزام الناصب ص 127 وتحف العقول ص 229)
گفتار امام باقر (علیه السلام) در آغاز امر بدست جعفر کذاب تحقق یافت!!!
شهادت حضرت امام حسن عسگری(علیهالسلام) بازتاب بزرگی در سامرا داشت، آنجا که همه مغازهها تعطیل شده و عموم مردم به سرعت و عجله به خانه امام ریختند،
احمد بن عبیدالله در روایتی آن روز بزرگ را این گونه توصیف میکند: هنگامی که خبر وفات آن حضرت منتشر شد شهر سامرا به خود ارزید و از همه جا این ضجه بلند شد که ابن الرشا از دنیا رفته است.(کمالالدین1/431)
بازارها تعطیل و در دکانها بسته شد. بنی هاشم، کاتبان، فرماندهان، قاضیان، معدّلان و سایر مردم برای حضور در تشیع جنازه آن حضرت سوار شدند و شهر سامرا شبیه به عرصه محشر شده بود.(الفصول المهّمه/271)
پس از این که جنازه حضرت امام حسن عسگری(علیهالسلام) تجهیز یعنی غسل و کفن شد، خادم آن حضرت عقید خارج شد و جعفر بن علی را صدا زده گفت: مولای من، برادر شما کفن شد، پس برخیز و برای او نماز بخوان. جعفر بن علی و به همراه او شیعیان که پیشاپیش آنان عثمان بن سعید عمری که یکی از وکیلان امام عسگری(علیهالسلام) (و بعدها وکیل حضرت حجت علیهالسلام) بود، داخل شدند.
هنگامی که وارد خانه شدند دیدند حسن بن علی -صلوات الله علیه- کفن شده و در تابوت قرار گرفته است، جعفر بن علی جلو رفت تا بر آن حضرت نماز بخواند. هنگامی که خواست تکبیر بگوید پس بچه ای که صورتش کمی گندمگون و موهایش مجعّد و دندانهایش فاصله دار بود، خارج شده، ردای جعفر را گرفت و به او گفت: ای عمو، من برای نماز خواندن بر پدرم سزاوارترم. جعفر در حالی که چهرهاش عبوس و زرد شده بود پا پس نهاد و پسر بچه جلو آمده وبر او نماز خواند. (کمالالدین2/475)
بعد از درگذشت آن حضرت،همانگونه که دیدیم جعفر کذاب خواست بر پیکر برادر نماز بخواندکه جانشینی خود را ثابت کند اما دست خداوند مکر او را برملا ساخت ونقشه هایش رابرآب کرد وهمانگونه که امام حسن عسکری (علیه السلام) پیش بینی کرده بودند شد وامام زمان (عج) بر پیکر پدر نماز خواند ومعجزاتی از خود نشان دادوامامت خود را ثابت کرد
هنگامی که جنازه امام حسن عسگری(علیهالسلام)را از اندرونی خارج کردند ابو عیسی فرزند متوکل با امر خلیفه،معتمد عباسی بروی نماز خواند. (کمالالدین1/43و به نقل از بحارالانوار50/328)
البته این کار برای این بود که افکار عمومی را در رابطه با شهادت حضرت امام حسن عسگری(علیهالسلام) را گمراه نمایند.گویا که حکومت در این مسئله دست نداشته است و بلکه بلعکس از این امر ناراحت نیز بوده است.چرا که آنان در ایام بیماری امام در ظاهر برای مداوای آن حضرت اهتمام زیادی به خرج دادند و مردان بزرگ دربار عباسی نیز برای تشیع جنازه آن حضرت آمدن بودند.
ماجرای نماز گزاردن حضرت حجة (عج) بر جنازه پدر بزرگوارش
امام زمان
نخستین اقدام حضرت مهدی در آغاز امامت
روزِ در گذشتِ امام یازدهم، و نخستین روز امامت ایشان, فرا رسید. و آن حضرت ناگزیر میان مردم آمده، بر پیکر پدر نماز گزارد. این رخداد به گونههایی چند روایت شده است. که در یک روایت شیخ صدوق آن را به صورت مفصل از زبان «ابوالادیان» یکی از خدمت کاران خانه و متصدی امور نامههای امام عسکری7 گزارش کرده است. (شیخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنین ر.ک: نیلی نجفی, منتخب الانوار المضیئة، ص 157؛ راوندی، قطبالدین، الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101) ودیگران هم به این روایت را از زبان دیگران روایت کردهاند .
لازم به ذکر است که امام حسن (علیه السلام) را فرزند بزرگوارشان امام زمان (عج) غسل وکفن کردند.
جعفر کذاب کیست؟
امام هادی(علیه السلام) پنج فرزند داشت(چهار پسر و یک دختر)، به نامهای: امام حسن عسکری(علیه السلام)، حسین، محمد، جعفر و علیه،لازم به ذکر است که اکثر علمای شیعه چهار فرزند پسر برای امام هادی(علیه السلام) ذکر کردهاند، اما در تعداد دختران ایشان اختلاف وجود دارد البته با توجه به قرائن و شواهد امکان دارد که امام هادی(علیه السلام) فقط دارای یک دختر بود که نامهای متفاوتی داشته است….
در میان این فرزندان امام، جعفر انسانی بدکار و دروغگو بود. به طوری که لقب«کذاب» را گرفت. وی که برادر امام حسن(علیه السلام) و عموی امام زمان(عج) بود، ادعای امامت داشت و پس از درگذشت امام هادی(علیه السلام) میگفت: امام مسلمین من هستم نه برادرم؛ حتی پس از امام هادی(علیه السلام) نزد خلیفه رفت و گفت: هزار اشرفی برای تو میفرستم و از شما خواهش میکنم که فرمان دهی تا بر مسند امامت بنشینم، و این مقام را از برادرم سلب کنی! خلیفه در جواب او گفته بود : عجب آدم احمقی هستی، اگر امامت در دست ما میبود، آن رابرای خود قرار میدادیم، اگر امام شناسان و شیعیان آنچه از برادرت و پدرت از معجزات و… دیدند از تو ببینند، تو را امام خود میدانند، دیگر نیازی به کمک ما نداری و گرنه هرگز به تو ایمان نخواهند آورد.
کارشکنیهای او در عصر امامت برادرش امام حسن عسکری(علیه السلام) به جایی نرسید ولی پس از شهادت برادرش دوباره شروع به ادعا کرد و اعلام داشت که امام بعد از برادرم من هستم.
چقدر خوب پیشاپیش امام محمد باقر (علیه السلام) فرموده بودن اگر اولاد فاطمه جایگاه او را بدانند بسیار حریص میشوند که او را قطعه قطعه کنند
و از آن جایی که امام عسکری(علیه السلام) فرموده بود: «امام بعد از من کسی است که بر جنازهام نماز بخواند». امام حسن عسکری(علیه السلام) برای اینکه این امر بر مردم اشتباه نشود و امامت امام مهدی (عج) را از کارشکنیهای جعفر حفظ کند، در آخرین لحظات عمرشان،به ابوالادیان وصیت کرده ونشانه های دیگری را برای اثبات امامت امام زمان (عج) به ایشان دادند ….
بعد از درگذشت آن حضرت،همانگونه که دیدیم جعفر کذاب خواست بر پیکر برادر نماز بخواندکه جانشینی خود را ثابت کند اما دست خداوند مکر او را برملا ساخت ونقشه هایش رابرآب کرد وهمانگونه که امام حسن عسکری (علیه السلام) پیش بینی کرده بودند شد وامام زمان (عج) بر پیکر پدر نماز خواند ومعجزاتی از خود نشان دادوامامت خود را ثابت کرد.
جعفر کذاب با دیدن این جریانات چه اقدامی انجام داد؟
عصبانیت جعفر کذاب
جعفر عمری در تلاش بود تا خود را امام معرفی کند واز هیچ کاری در این زمینه دریغ نکرده بود یکی از کارهای شنیع وی دامن زدن به شایعه دروغ عقیم بودن برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام) بود تا در اذهان جانشینی خود را اثبات کند ولی اکنون با کمال ناباوری میدید که برادرش کودکی دارد که او از آن بی خبر بوده کودکی که تمام آرزوهای باطل وخبیث جعفر را بر باد میداد باید چاره ای میاندیشید ناگهان در ذهنش آمد که این همان کودکی است که حکومت سالها در انتظار به دست آوردن اوست تا او را به شهادت برساند بی درنگ خود را به دارالعماره رساند و واقعة روی داده را برای خلیفه تعریف کرد و خلیفه وقت عباسی که از طریق اخبار بارها شنیده بود که از نسل این امام مهدی این امت بدنیا خواهد آمد و تخت و تاج ستمکاران را نابود خواهد گردانید دستور داد تا مأموران به خانه امام حمله کرده و وی را دستگیر کنند …
چقدر خوب پیشاپیش امام محمد باقر (علیه السلام) فرموده بودن «اگر اولاد فاطمه جایگاه او را بدانند بسیار حریص میشوند که او را قطعه قطعه کنند » (بحارالانوار ج 52 ص 98 والزام الناصب ص 127 وتحف العقول ص 229)
گفتار امام باقر (علیه السلام) در آغاز امر بدست جعفر کذاب تحقق یافت!!!
نزديک غروب بود، ابومحمد ـ امام حسن عسکري ـ کسي را نزد من فرستاد و از من براي افطار دعوت فرمودند. کارهايم را رها کردم و به خانه حضرت عسکري (عليهالسلام) رفتم و ازعلت اين دعوت سؤال کردم؟ به من فرمود: عمه جان! امشب پيش ما افطار کن که امشب خداي تبارک و تعالي حجت خود را به دنيا خواهد آورد. پرسيدم: مادرش کيست؟ فرمود: نرجس. گفتم: خداوند مرا فدائي شما کند، من کوچکترين اثر و نشانهاي از حمل در او نميبينم!! فرمود: همان است که گفتم…
حکيمه خاتون گفت: وارد اتاق شدم سلام کردم و نشستم. نرجس خاتون سلامم را جواب داد و گفت: بانوي من! بانوي خاندانم! چگونهاي؟ در چه حال هستي گفتم: بلکه تو بانوي من و خاندان من هستي.
نرجس سخنم را قطع کرد و گفت: اين چه گفتاري است عمه جان!؟
گفتم: دخترم! خداوند امشب به تو پسري عطا ميکند که سرور و آقاي هر دو جهان خواهد بود. نرجس از شنيدن اين کلام خجالت کشيد و از حيا سرش را پايين انداخت.
چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار کردم و خوابيدم. نيمههاي شب بود براي نماز شب برخاستم و پس از خواندن نماز شب دوباره به رختخواب رفتم. در تمام اين مدت، نرجس مشغول استراحت بود و خبري نبود. بعد از مدتي او نيز بيدار شد نماز شبش را خواند و دوباره به رختخواب باگشت.
من که نگران بودم از اطاق بيرون آمدم به آسمان نگاهي افکندم، ديدم صبح کاذب دميده ولي هنوز خبري نشده و نرجس خاتون مشغول استراحت است در دلم دچار ترديد شدم، که ناگهان امام حسن عسکري (عليهالسلام) از اطاق مجاور بانگ زد: عمه جان شتاب نکن، که امر نزديک است.
نشستم و مشغول تلاوت قرآن شدم. هنوز مشغول تلاوت بودم که نرجس خاتون وحشت زده بيدار شد. به سويش دويدم و گفتم: ترا به خدا، چيزي احساس ميکني؟ فرمود: آري، عمه جان!
گفتم: بر خود مسلط باش که وعده خدا نزديک است.
آنگاه لحظاتي او را نديدم گويي پردهاي بين من و او آويخته شده بود بعد از سپري شدن آن لحظات، احساس کردم که حجت خدا به دنيا آمده است.
سپس فرزند نرجس خاتون ـ حجت خدا را ديدم که به سجده افتاده است. او را در آغوش گرفتم ديدم پاک و پاکيزه است در همان لحظه امام حسن عسکري (عليهالسلام) مرا صدا زد و فرمود: عمه جان! پسرم را نزد من بياور.
مولود مسعود را به محضر امام حسن عسکري (عليهالسلام) بردم، امام، نور ديدهاش را بغل کرد و او را بر سينه چسبانيد و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آنگاه زبان مبارک خود را در دهان او قرار داد گويي از زبان خود به او شيري داد. سپس دست مبارکش را بر ديدهها، گوشها و مفاصل بدنش کشيد و کامش را برداشت، سپس فرمود: پسرم! سخن بگو، حرف بزن! بي درنگ حجت خدا که لحظاتي از تولدش ميگذشت سخن آغاز کرد:
به يگانگي خدا و رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله) شهادت داد و بعد به اميرمؤمنان و يکايک امامان سلام و صلوات فرستاد تا به پدر بزرگوارش رسيد، به او هم سلام گفته، ديگر ساکت شد. آنگاه امام حسن عسکري (عليهالسلام) به من (حکيمه خاتون) فرمود: عمه جان! او را پيش مادرش ببر، پس او را نزد مادرش بردم. سپس فرمودند: عمه جان! روز هفتم نيز نزد ما بيا.
حکيمه خاتون ميگويد: صبح همان روز به محضر امام رسيدم و عرض ادب کردم. پرده اتاق نرجس را کنار زدم که مولود مسعود (امام زمان عليه السلام) را يکبار ديگر زيارت کنم، او را در گهواره خود نديدم.
به امام حسن عسکري (عليهالسلام) گفتم: فداي تو شوم، سيد و مولاي من چه شد؟! فرمود: او را به کسي امانت سپردم که مادر موسي، پسرش موسي را به او سپرد.
شايد مراد حضرت اين بود که او را به حفظ و حراست خدا در حريم قدس سپردم.
حکيمه خاتون فرمود: روز سوم ولادت حضرت مهدي (عليهالسلام)، براي ديدن آن چهره دلربا دلم تنگ شد، به خانه امام عسکري (عليهالسلام) و به اتاق نرجس خاتون رفتم از آن مولود نشاني نيافتم. نرجس خاتون را ديدم نشسته و گهوارهاي با پوشش سبز در کنار او قرار داشت.
سپس به محضر امام عسکري (عليهالسلام) شرفياب شدم، امام که ميدانست من به دنبال حضرت مهدي ميگردم فرمودند: عمه جان! او در کنف حمايت و تحت عنايت و رعايت حضرت پروردگار است تا روزي که خداوند او را اذن ظهور دهد.
عمه جان! هنگامي که من از دنيا رفتم، و شيعيانم دچار اختلاف شدند، به افراد مورد اعتماد از آنها داستان ولادت را بازگوي. وليکن بايد از داستان پيش تو و آنها پوشيده و مخفي بماند. که خداوند ولي خودش را از ديدگان مردم غايب خواهد کرد و از بندگانش مکتوم نگه خواهد داشت. کسي او را نخواهد ديد تا روزي که جبرئيل رکاب اسبش را بگيرد. تا خداوند کاري را که شدني است انجام دهد (زمان ظهور حضرت فرا رسد).
از سخنان حکيمه خاتون استفاده ميشود که هرگاه دلش براي امام عصر (عليهالسلام) تنگ ميشده به ديدار او ميرفته و در توصيف صورت و لحن امام عصر (عليهالسلام) ميگويد: هرگز سيمايي زيباتر از سيماي او نديده بودم. و زباني شيرين تر از لحن او نشنيده بودم و عطري خوشتر از بوي او استشمام نکرده بودم.
ـ امام عسکري (عليهالسلام) و انتشار خبر ولادت حضرت مهدي (عليهالسلام)
السلام علیک یا صاحب العصر والزمان (عج)